محل تبلیغات شما

miraculous



تیکه

فک کردی من پس میزنم

به افتخارت میشینم ی گوشه و کف میزنم!



•••••••••••••••
@Profil_dokhtar99
••••••••••••••••

محبت کردن به بعضیا 

مثل آب دادن به گل مصنوعیه!
#تیکه

به بعضیا بآس بگی باشه

هم تو خاطرخواه داری هم شبکه چهار

#تیکه

•••قولای بعضیام فقط

 آلودگی صوتیه


دستکشا رو از دستم در آوردم و از مارگارت تشکر کردم خواهش میکنم و در حالی که داشت سمت کابینتی که توش پف فیلا رو گذاشته بودم گفت:ماری چیزی شده؟ 
ینی انقدر ضایع بودم که فهمیده ناراحتم؟! 
-نه چیزی نشده 
پف فیل و انداخت دهنش و گفت:خر نیستما! 
چی میشد مگه بهش میگفتم!؟ خواهرم بود دیگه 
کنارش نشستم و گفتم:قول میدی به کسی نگی؟! 
ابرو بالا انداخت:ینی انقدر چیز مهمیه؟ 
سرمو ت دادمو شروع کردم به گفتن همچی بعد از اینکه تعریف کردم انتظار داشتم ناراحت بشه اما محکم زد تو سرم! 
-هوووی جای دلداری دادنته باکا؟! 
-دلداری من اینطوری نیس! خو آخه اسکول شاید یه اتفاقی واسش افتاده بوده که نتونسته بیاد!
پوزخند زدم:آره معلومه وقتی نینو و ادوارد میگن که با هم اومدن خونه ینی اینکه اونارم قال گذاشته! 
اخم کرد و گفت:واقعا که مارینت ازت بعیده! 
ظرف پففیل رو برداشتم و از رو میز پایین پریدم و گفتم:برو بابا تو که اصن آدم و آروم نمیکنی! 
آه بلندی گفتم و رفتم توی حال و کنار مامان نشستم و ظرف جلوم مامان گذاشتم و مامان هم روی موهامو بوسید. دلم می‌خواست گریه کنم. این چه وعضش بود ینی امشبم رفته بود پیش کاگامی؟ 
بغض کردم و سرمو گذاشتم رو زانوهام. مامان بابا داشتن تی وی و چک میکردن و اصن حواسشون به من نبود پس راحت گذاشتم اشکام بیاداونقدری اشک ریختم که چشمام از اون اشک گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتم 
**********************************
 با بوی عطری که تو دماغم پیچید چشمام و وا کردم.با دیدن ادرین خیالم جمع شد و دوباره سرم و گذاشتم رو سینش. یهو چند لحظه پلک زدم و در حالی که اخم شدیدی صورتم و گرفته بود از بغلش بیرون پریدم! 
از حرکت ناگهانی من چشماش باز شد و شوکه نگاهم کرد. با چشمای خمار از خواب پرسید:چرا اینطوری کردی؟! 
اخمم بدتر شد و گفتم:چه رویی داری تو ادرین! 
از روی تخت پایین اومدم و از اتاق بیرون رفتم.اونقدر عصبی بودم از بغل کردنش که قدمام و محکم برمی‌داشتم. از پله ها پایین رفتم که صداش از پشت سرم اومد:
+ماری صبر کن دو دیقه توضیح میدم! 
پوزخند زدم و با سرعت بیشتری از پله ها پایین رفتم.انگار که اون سرعتش بیشتر بود که یهو جلوم ظاهر شد:+بجای اینکه انقدر خود خواهانه فرار کنی دو دیقه واستا ببین چی میگم! 
چند لحظه نگاهش کردم و با کشیدن پوفی نشستم رو مبل. کنارم نشست که گفتم:خب؟ 
ناراحت از رفتار تندم گفت:ماری من مقصرنبودم! 
-اوهوممم عمم بود که شب ولنتاین یهو غیبش میزنه!
+خیلی زود داری قضاوت میکنی خب! 
-ادرین نینو و ادواردم رفته بودن خونه هاشون فقط من بدبخت بودن کهتا نصفه شب منتظرت بودم و تو رفتی عشق حال! 
داد زد:من نرفتم عشق و حال!!! 
بدتر از خودش داد زدم:پس چکار کردی هااان؟ 
دستی تو موهاش کشید و تو یا حرکت سرم و گرفت و گذاشت رو سینش. خواستم جلوشو بگیرم که گفت:اگه بخوای سرت و برداری نمیگم! 
عصبی پوفی کشیدم و گفتم:بدو بگو! 
+ساعت شیش بود با نینو ادوارد براتون یک عالم خرید کرده بودیم و میخواستیم سوپرازیزتون کنیم.دیدین هرسه مون گشنه شدیم گفتیم بریم یه رستوران. یه غذای دم دستی گرفتیم و خوردیم. نینو واسه خنده گفت که واسه نوشیدنی غذامون بوربون بگیریم که منم از لج نینو سه تا ویسکی گرفتم. 
- استپ استپ! خدایی رستورانش ویسکی داشت؟! 
چشمک زد:لات بازاری بود واسه خودش! 
میخواستم بخندم ولی یادم افتاد تو این شرایط باید خشک باشم! 
+هیچی دیگه نینو و ادوارد ویسکایا رو خوردن ولی انگار که زیاد مست نشدن و فقط یه چند دیقه ای گیج میزدن ولی من حس میکردم دوز شرابم بالاست. در حالی که ویسکی سفارش داده بودم مث مال نینو و ادوارد بود. حس میکردم یکی دوز ویسکی رو بالا برده بود. نینو و ادوارد بعد از اینکه سرگیجه شون رفع شد پاشدن برن ولی من گفتم با ماشین خودم میرم خونه چند دیقه تو همون رستوران موندم اما انگار چیزی نفهمیده بودم و همونجا بیهوش شده بودم. امروز رفتم پیش کاگامی و دیدم بله اون دوز ویسکی و بالا برده بوده تا من مست کنه و چیزی نفهمم و منو ببره اون پارتی و ایناها 
-باورت کنم؟! 
مظلوم نگاهم کرد و گفت:یعنی ماری تو انتظار داری من عاشق اون عفریته باشم؟!
بهش نگاه کردم که یهو موهام و بهم ریخت و گفت:چند بار بگم اینجوری نگام نکن آخه! 
رومو ازش گرفتم. نباید انتظار داشته باشه انقدر زود ببخشمش 
از رو مبل بلند شدم و در حالی که میرفتم توی آشپزخونه گفتم:ازم انتظار نداشته باش به همین زودی کارت یادم بره! ولنتاین مو کوفتم کردی 
اگر می‌فهمید که ارژان بهم هدیه داده چقدر عصبی میشه! بعد الان که خودش این کارو کرده انتظار داره باهاش مهربون باشم! رفتم سمت یخچال و درشو باز کردم. از توش آب و برداشتم و بدون لیوان سر کشیدم!
از پشت بغلم کرد و گفت:عجیبه ها! بجایی که تو گیر بدی که من ازسرش نخورم من دارم حرص میخورم که تو داری از سر بطری آب میخوری! 
خندم گرفت و سعی کردم نخندم! 
+خانم کوچولو انقد سعی نکن خشک باشیا! من که فهمیدم الان تو دلت خندیدی؟! 
خندم گرفت و ریز خندیدم! 
سرشو تو گرندم بردو گفت:آشتی آشتی! قول میدم یهولنتاینی واست درست کنم که دیشب قشنگ جبران شه. 
تحملم تموم شد و برگشتم سمتش و محکم بغلش کردم و خندیدم
اونم منو از کمرم گرفت و از رو زمین بلندم کرد و گفت:خب حالا بریم سر اصل مطلب! یه چیزی هست یه چند روزیه خعلی خعلی زیاد دارم بهش فکر میکنم! 
-چی؟ 
ابروبالا انداخت و خندید! 
-عههه چیه خببب
کلش و خاروند و من و گذاشت رو میز. اونقدری قدش بلند بود که صورتش به صورتم برسه. موهام و ناز کرد و گفت:دوست نداری لااقل لااقل لااقل سه نفر بشیم؟! 
چشمام از حرفش گرد شد و با خنده دمپایی و سمتش پرت کردم:گمشو و من هنو خودم بچه ام! 
در حالی که دستشو جلو صورتش گرفته‌بود تا دمپایی بهش نخوره گفت:کی گفته؟ 
تو دیگه دختر خانوم بابات نیستیااا! 
+نه ولی من خداییش فکر میکنم هنوز هست! 
با صدای مارگارت به سمتش برگشتیم که دیدم به ستون آشپزخونه تکیه داده و در حالی که موزشو گاز میزنه عشق بازی مارونگا میکنه:/
ادرین جری و شدو سمتش رفت:دلت میخواد ماعم موقع عشق بازیت با دیو یهو بیایم حظور مبارکمون و اعلام کنیم؟! 
شونه بالا انداخت:بیاین خُ! 
حرصی نفس کشیدم و گفتم:فضول محله! 
+نه ولی واقعا این صحنه هارو بگیری بزاری یوتیوب خیلی بازدید میخوره! 
-مگه اینکه از رو جنازم رد شی! 
+من که فیلم نگرفتم! 
چشمام و ریز کردم و نگاش کردم 
(حالا آهنگم ب چر آپ تغییر پیدا کرد:/از الان ب بعد شاد میشه باز:/) 
-توهم اصلا اهل فیلم گرفتن نیستی! 
+هستم ولی گوشیم شارژ نداشت! 
-نباید بگیری! 
+تو به من دستور نمیدی! 
-کی گفته نمیدم؟! 
+ببخشید که من بزرگترما! 
-بزرگ تر باشی ب من چه! اونم دو ساله فقط! 
ادرین وسط دعوا پرید و گفت:دقت کردین چقد فرم صورتتون شبیه همه؟ 
+اره بابا تنها وجه شباهت من و ماری آبی بودن چشم و فرم صورتامونه! 
ادرین سمت من اومد و گفت:ولی ب نظر من ماری خوشگلتره! 
ابرویی به عنوان پز به سمت مارگارت بالا انداختم و اونم به حالت نمایشی به ادرین حمله کرد! 

******************************************
سه ماه از اون موقع گذشته بودسه ماه پر از اتفاقات متفاوت که باعث شادی یا غممون میشد.زندگیمون خیلی قشنگ و رمانتیک میگذشت و هرروزم عشقمون به هم زیاد تر میشد

تو اشپزخونه واستاده بودم و داشتم روی دسری که تازه ازمایشی درست کرده بودم و تزیین میکردم ک صدای در خونه اومدبا شادی پریدم جلو در خونه تا بهش یه خسته نباشی جانانه بگم که با دیدن سر و وضعش شوکه شدملباسش پاره شده بود و موهاشم بی نهایت کثیف بود

-اادرین چی شدی؟

در حالی که نفس نفس میزد گفت:چیزی نیست

رفت سمت پله ها که گفتم:ینی چی چیزی نیست با کی دعوا کردی؟

+ولم کن ماری حوصله ندارم

رفت سمت پله هایه لحظه ایستاد و گفت:من شام نمیخورم

خواست بره سمت در که با دو رفتم نزدیکش و دستم رو دستگیره گذاشتم و برگشتم سمتش:تا نگی چته دستمو برنمیدارم

+فردا میگم الان حوصله ندارم!برو کنار ماری تا یه چیزی بارت نکردماعصابم خورده سر تو خالی میکنم

+پامو رو زمین کوبیدم:خببب از چی عصبیییییی؟

سرشو از عصبانیت ت داد و دستمو که رو دستگیره بود پس زد

اونقدری زورش زیاد بود که دستمو از رو دستگیره پرت کنه اونوراز شدت دستش افتادم زمینبی توجه به افتادنم رفت توی اتاق و درو دو قفله کرددستمو رو دماغم که داشت ازش خون میومد کشیدم و بلند شدمهیچ چیزی راجب اینکه با کی دعوا کرده به ذهنم نمیرسیدادرین با هیچکی دشمن نبود

تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که به ادوارد زنگ بزنمرفتم دستشویی و دستم و شستم و بعد شستن دست خونیم گوشیمو برداشتم و زود شماره ادوارد و گرفتم

بــــــــــــــــــــــــــوق

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق.

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق.

+الو جانم؟

-سلام ادوارد خوبی؟

+خوبمتو چرا صدات اینطوریه؟گریه کردی؟

-نه نهتو نمیدونی ادرین چشه؟

+ادرین؟ن کاریش نبود من دیدمشچیزی شده؟

-امشب خیلی با وضع داغونی اومد خونه منم پس زد گفت میخواد تنها باشه

+ای وایمیخوای بیام ببینم چشه؟

-نه لازم نیست.الان اصلا اعصاب نداره

+شاید رفیقاشو ببینه اروم شه

-نه نمیشه الانفردا بیاین لطفا

+باشه هرجور راحتی

-بای

+بای!

گوشیرو خاموش کردمبوی سوختنی که تو خونه پیچید با ترس پاشدم و رفتم تو اشپزخونهزودی زیر گاز و خاموش کردم و تا در قابلمه رو وا کردم بوی سوختنی تو دمغم پیچیدبوش حالم و بهم زد با اینکه اصلا زیاد نسوخته بود و بوی زیادی نداشت

همونجور که دستم و به دماغم گرفته بود قابلمه رو انداختم توی سینک و رفتم تو حال و هوایی تازه کردم

رفتم پشت در اتاق خودمو ادرین که در حال حاضر ادرین توش دراز کشیده بود و در و قفل کرده بود

پشت در نشستم و سعی کردم صدام به اونور برسه:

-من نمدونم از چی عصبی فقطاگه از دست من دلخوری من معذرت خواهی میکنم

اگرم دوست داشتی میتونی از همین پشت در بهم بگو عزیزم

صدایی ازش در نیومداحتمالا خواب بود

خودمم اروم پشت در دراز کشیدم و پاهامو تو شکمم جمع کردم و مثل یک جنین خوابیدمتصمیم گرفتم منم بخوابم تا ادرین بیدار شه و اروم شه

چشمام گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتم

************************

با حس اینکه یه چیزی محکم تو پهلوم خورد با درد بیدار شدمادرین و بالا سرم دیدم که نگران نشست:خوبی عزیزم؟ببخشید در خورد به پهلوت

از اینکه داشت گرم رفتار میکرد خوشحال بودم چون نشون میداد من مقصر نیستم تو عصبانیتش

لبخند زدم و با کمک دستش که جلوم دراز شده بود بلند شدم

پهلوم و مالوند و گفت:ببخشید واسه دیشب خیلی اعصابم خورد بود

دستشو کشیدم و از پله ها بردم پایین و کنارش رو مبل نشستم

-چی شد دیشب مردم و زنده شدم؟

دستش تو موهای کیوتش کشید و گفت:دعوا کردم

پوکر فیس نگاهش کردمن پ من فک کردم رفتی تیمارستان خودتو ب مریضی زدیبی توجه به مسخره کردنم گفتم:

-با کی؟

+یه طلب کار

با تعجب ابرو بالا انداختم:طلب کار پول؟!

سرشو به معنی اره ت داد

-ولی ما که مشکل مالی نداریم طلب کار یعنی چی؟!

دستشو رو صورتش گذاشت و گفت:هیفده هیجده سالم  که بود پول خیلی خیلی زیادی و ازش طلب کردم اونم که خر پول بهم دادولی الان اومده میگه طلب پولشو داره و شدیدا ه پولش نیاز داره

-خب مگه چقدر طلب داری بده بهش

+()دلار(بخدا نمدونستم چقد میشه ولی شما تصور کنین ادرین داره از شصت میلیارد تومن حرف میزنهحالا شما تا بخواین اینو دلار کنین طول میکشه:/منم حوصلم نکشید)

چند لحظه مات موندمنمیدونستم چی بگم فقط با دهن باز نگاهش میکردم

خنده ای کرد و دستشو گذاشت زیر چونمو دهنم و بست

-خخبخونه رو بفروش یکم از پول درست میشه

+نمیتونمفقط یه راه چاره دارم

-چی؟

+یه دوستی دارمهروقت به کمک نیاز داشتم با اغوش باز کمکم کردهحتی تو مسایل مهم تر از پول

-خوب اگه کمک میکنه یکم پول قرض کن

+میخوام همین کارو بکنم اما

-اما چی؟

+رفیقم پاریس زندگی نمیکنه

لب و لوچه م اویزون شد

-کجااااست؟

+کان زندگی میکنه

-خوبیکم دوره

+خیلی دوره

-منم میام باهات

+نمیشه

-چرااااا؟

+دوستم خیلی دختر بازه خطرناکه بیای اونجا

-خب تو که مراقبمی

+امار ش زیاد بوده

دستمو رو چشمام گذاشتم:توعم با این رفیقات

خندید

+فردا میخوام بلیط بگیرم برم

لبام اویزون تر شد

-نمیخوام تنهام نزار میترسم

سرمو روی سینش گذاشت و گفت:ترس چیه؟من هرروز بهت زنگ میزنم

لبخندی زدم و گفتم:امیدوارم

******************************

ناهار و چیدم و دسری که دیشب درست کردم و تو ذوقم خورد رو گذاشتم رو میزنمیدونم چرا اشتهام وا شده بود هرچی شکلات و ترشی جات بود دم به دیقه میخوردم و واسه ادری بدبخت بی نوا که عاشق الوچه بود هیچی نزاشتمریز ریز خندیدم که ادرین پیداش شد و در حالی که دستای خیسش و با حوله پاک میکرد گفت:معلوم نیست چه اتیشی سوزونده که انقد ریز ریز داره به ریش من میخنده!

-عععع ادری!خیلی بدی

نشست پشت میز و در جوابم گفت:کمال همنشین در من اثر کرد!:/

چشم غره توپی بهش رفتم و صندلی و کشیدم عقب و رو به روش نشستمبی مقدمه ظرف دسر و برداشتم و نصف دسرا رو چپوندم توی ظرف غذام که پر از سوپ پیاز بود و تند تند شروع کردم به خوردنادری که داشت با ارامش غذاشو میخورد وسط دسرم گفت:ماری زیاده هاانقد عجله نکن

-خب خیلی گشنمه

+تو وقتیم گشنت بود انقد تند تند غذا نمیخوردی

دهنمو با استینم پاک کردم(:/)و گفتم:نمیدونم بزا بخورم فقط!

شونه ای بالا انداخت و مشغول خوردن ادامه غذاش شد

**************************************************

+ماری همون ساک کوچولومو میاری؟

-اره اره

ساک و برداشتم و رفتم سمتشبا غم بهش زل زدم و ساک و دادم دستش

پیشونیم و بوسید و گفت:نکن چشاتو اینجوری خانم کوچولودو هفته ست دیگهزود برمیگردم

-خیلی دلم تنگ میشه برات خبببب
به روم خندید و گفت:منتظرم بمونیا! منم خیلی دلم تنگ میشه 
لپمو بوسید و در حالی که دستشو به عنوان خدافظی ت میداد در خونه رو بست و من موندم تک و تنها تو خونه 


ماری واسه ادری کلاه خرید و ادریم واسه ماری عطر خرید.
ماری از اینکه ادری موهاشو بهم بریزه بدش میاد.
بچه ی سارا پسره که واسه ماریاس
ماری ادریو نقاشی کرده و وقتی از کان برمیگرده نقاشی و میبینه
ادری و ماری واسه بچه ازمایش نمیدن
مارگارت با یه پسری شبی ادرین میخوابه
ارژان روز اخری که ماری میخواد بره میاد پیشش و مخشو میزنه
فعلا همینا چیز دیگه ای ب ذهنم اومد زود ادیتش میکنم

فیل اسپیشیال دخترا برا وقتی که ماری و ادری همو میبینن و ایناها(مال فصل دوعه)
یو سِی خاننده ش نمد کیه
ای نید یور لاو هم مث بالایی
ولی واسه موقعیه ک ماری رد داده و میخواد بره
ای دونت نید یور لاو هم مث بالا

آخرین جستجو ها

توسعه فرهنگ برد برد وبلاگ فنی مهندسی اصفهان زیبا فیلم سوپر20016 مرکز تخصصی طراحی سایت نام نمایندگی فروش سانترال پاناسونیک panasonic recketttanve نازنوروز مهرگانی هیپنوتیزم و چار استخدام ساوه | سایت استخدام ساوه |ساوه